دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

دنياى پنج ساله ها ...

از پنج سالگيت لذت ببر دختركم ...... شاد باش و بخند ....  بازى كن .... لبريز باش از محبت ، از عشق ، از مهربانى .... دنياى تو زيباترين دنياست .... دنياى دختركان پنج ساله .... مى خواهم بنويسم تا فراموشم نشود .... بازيهايت ، مهربانيهايت ، حرفهايت ، خنده هايت ...... خدايا شكرت ..... دوشنبه. ٢٦ آبان ٩٣   ...
26 آبان 1393

دوهزار مِيلون ....!!!!!!

_ سلام ..... اسم من دوهزار مِيلونه ....  روى انگشتم زده ... ( فكر كنم برچسب قيمتى چيزى باشه روى انگشتت) سر و صدام نكن درس دارم .... _ چششششششم قرباااااان ....     بازى اوز بخير همچنان ادامه داره ..... الحمدلله ٢٤ آبان٩٣ ...
24 آبان 1393

كوزت ، آدم كوتوله ....!!؟؟؟

چند روز پيشا فيلم سينمايى آدم كوتوله ها رو گذاشت  الانم مِمُول پخش ميشه بخاطر همين از حيوون بودن دست برداشتى و مى گى من آدم كوتوله ام !! كارتون بينوايان رو براى بار چندم پخش كرده اصلا بهش توجه نمى كردى ولى اين بار آخرى يه كمش رو ديدى نمى دونم چرا  از اسم كوزت خوشت اومده  بهم مى گى من كوزتم !!!!! به من بگو كوززززززت .....!!!!! خوردنى هستى مثل هميشه خيييييلى دلم مى خواد مثل بچگيات بغلت كنم لهت كنم باهات وٓر برم و سر به سرت بذارم ..... ولى تو ديگه بزرگ شدى تا يه كم مى خوام بغلت كنم سوء استفاده مى كنى ، خودت رو لوس مى كنى .... بعدم همه اش مى خواى اين بازى ادامه داشته باشه جيغ مى زنى ، گريه مى كنى بخاطر همين بايد سعى كنم اين ...
24 آبان 1393

دختركِ .....

دختركِ فسقلِ ١٠٣ سانتى من وقتى بهش مى گم مداد شمعيات رو جمع كن ( از صبح تا سه بعد از ظهر روى زمين پخشه ) اخماش رو مى كنه توى هم مى گه : _ .... خانم ( مامانجون ) چه دخترى درآورده ... همش داد ميزنه ...... واقعا .... خدا وكيلى .... آدم مى تونه به نسل امروز خدايى نكرده بگه بالاى چشمتون ابرويى وجود داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟   الحمدالله ..... دوشنبه ١٩ آبان ٩٣ امروز سالگرد ازدواجمون و همچنين تولد باباست بابايى جون زنده باشى و سلامت
19 آبان 1393

روز بخير ....!!!!!

به مامانجون مى گى : روز بخير خانم بافت ...!!!!! با يه كم تعظيم و دستهايى كه روى سينه قرار گرفتن ! به من مى گى : روز بخير خانم كمك بافت ....!!!! با همون حالت به خالدى مى گى : روز بخير خانم درسخون !!! و باز با همون حالت  مامانجون يك كلاه و شال سفيد برات بافته ديروز نشسته بوديم براى تزئينش برگ و گل مى بافتيم   اينم از بازى جديدت !! بهم مى كى بيا راه بريم و به هم بگيم روز بخير ( گاهى ميگى اوز بخير ) سرباز گزارش مى كند ! هم يك بازيه ديگه ست وقتى بخواى كمكم كنى و خونه رو مرتب كنى    الحمدالله پنجشنبه ١٥ آبان ٩٣ ...
15 آبان 1393

غروب غم انگيز عاشورا

عاجرك الله يا صاحب الزمان  روحى لك فداك ....... و باز عاشورا   هجمه مصيبت سنگين است .... قابل تصور نيست .... چه بغضى دارد خورشيد عاشورا چقدر غم انگيز است از صبح كه خورشيد عاشورا طلوع مى كند نگرانى موج ميزند در دلها دلم نگران دلِ زينب است .... نگران رباب و سكينه .... چه روزى در پيش دارند .... خدايا انگار هر سال همه آن مصائب تكرار ميشود هر سال مى گويم كاش امسال به اربابم رحم كنند .... كاش امسال آب را نبندند.... كاش اباعبدالله در قتلگاه نيوفتد ..... خدايا ..... غروب كه ميشود ..... امان از غروب عاشورا ...... امان ..... بميرم براى بدنهاى تكه تكه شده و سرهاى روى نيزه .... بميرم براى...
13 آبان 1393

شبِ هفتم

شب هفتم شبِ آبِ .........  شب اصغر ربابه ........... يك جمله رو مى خوام براى دلِ خودم اينجا بنويسم بچه ها هيچ غمى ندارند هيچوقت نگران روزيشون نيستند چون ايمان دارند پدر و مادر روزيشون رو تهيه مى كنن من چقدر به خدايم ايمان دارم ؟   **يادگارى از شب هفتم الحمدالله .... جمعه نهم آبان ٩٣
9 آبان 1393

سلام محرم .....

سلام محرم .... يك سال گذشت ، دوباره آمدى ..... لباس هاى مشكى دلم برايتان تنگ شده بود دلم هواى روضه داره .... هواى يا حسين (ع) اگر محرم نبود چقدر زندگى بى معنا بود .... حسين جان خون تو معناى زندگيست . نه ، تمام زندگيست .... السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك .....   شكر خدا كه يك محرم ديگه از عمرم رسيد  الحمدالله شنبه سوم آبان ٩٣ شب اول ماه محرم
3 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد